، تا این لحظه: 9 سال و 2 روز سن داره

گل پسر من و باباش

کیان وباباش

1394/6/30 22:55
نویسنده : مامان کیان
139 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دلم

کیانم ، شاهزاده کوچولوی من ، امروز از کسی برات می نویسم که تکیه گاه بزرگی براته از پدر که واژه ای زیباست از بابای مهربونت که از وقتی به دنیا اومدی ازهیچی برات دریغ نکرده. انشاالله وقتی بزرگ شدی بدون اون که همیشه به خاطرت سخت کار می کرد و با وجود خستگی زیاد وقتی به خونه می اومد بهت لبخند می زد  و باهات بازی می کرد تا نبودشو حس نکنی بابات بود .

هرچند تو اینقدر بابایی هستی که من یه جورایی حسودیم میشه امکان نداره بابا از در بیاد تو و شما بهش لبخند نزنی و همین کافیه تا بابا مهدی همه خستگی هاشو بیرون در بزاره . ازت می خوام در آینده جوری باشی که هر وقت وارد خونه  می شی لبخند روی لبهای بابا نقش ببنده پسر گلم .

اینم عکس شما با بابای مهربونت محبت

پدری توی گوش پسر 10 ساله اش زد

پسر هیچی نگفت...

زمانی که 20 ساله شد باز پدرش زد تو گوشش باز چیزی نگفت ..

زمانی که30 بود زد تو گوشش اینبار گریه کرد . پدر از او پرسید چرا گریه می کنی؟

پسر گفت :آخه اون موقع دستت نمی لرزید غمگین

پسندها (1)

نظرات (0)